سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون خبر کشته شدن محمد پسر ابو بکر بدو رسید فرمود : ] اندوه ما بدو همچند شادمانى آنهاست ، جز که از آنان دشمنى کاست و از کنار ما دوستى برخاست . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 96 اردیبهشت 19 , ساعت 6:24 عصر

چه میشد اگر مثل پروانه ها 

کمی دست و پای دلت باز بود 

که هرجا دلت خواست سر می زدی 

از این خاک امکان پرواز بود 

#قیصر_امین_پور


سه شنبه 96 اردیبهشت 19 , ساعت 5:52 عصر

می ترسم 

میترسم از اینکه امروز حرفهایم را بزنم و تو فردا به ان برسی....

انقدر سرسری از خیلی  چیز ها گذشتیم که دیگر خیلی چیز ها تکرار نشد .

بعضی ها برای ساختن زندگی نیستند باید با انها خاطره ساخت‌؛شاید هم روزی جمله ای ...

لحظه هایی هست که دوست دارم کمی تو را فراموش کنم 

و خودم را تجربه کنم 

فکر کردن به تو فقط همه چیز را سخت تر می کند .

می ترسم از انکه امروز به تو فکر کنم و سال دیگر دلم برایت تنگ شود....

ثانیه هایی در زندگی هست که دلم می خواهد تماسی با روزگار بگیرم و بگویم حلالش کردم و

در نهایت یک زنگ به خدا و یک خداحافظی در سکوت.

اما ساختار افرینش من هر ثانیه اش امید بوده و خواهد بود .

امید به ثانیه هایی که خدا نازم را می کشد و مادرم مرا دوباره هفت ساله می بیند......

«فرهاد نجفی»



لیست کل یادداشت های این وبلاگ